تصادف
دلم يک تصادف ميخواهد...
صداى آمبولانس....
جيغ مادرم...
گريه ى خواهر برادرام
و يک دکتر که بگويد:
متاسفم...
نظرات شما عزیزان:
نگاه میکنم...چه مکان ساکتی...خالی ازصدا
همه خوابیده اند
یکی یکی عکسهایشان را نگاه میکنم
ردیف ردیف سنگهایشان را...مینشینم
جند ضربه با دستم به سنگ میزنم
ای رفیق
این آرزویی که تو به آن
رسیده ای مال من بود.
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر
بگذاشتم به دارم بکشند...بیگناه بودم...ولی...حوصله اثباتش را نداشتم :-(
آسمان حوصله ام ابری است
به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتی که دور شدند به اندازه ی یک عمر و غریبه شدند به اندازه ی پاک شدن تمام دوستانم ...
به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتی که دور شدند به اندازه ی یک عمر و غریبه شدند به اندازه ی پاک شدن تمام دوستانم ...
وای نه خدا نکنه این چه حرفیه باز؟
پرنده ای که رفت، بگذار بــــرود . . .
هــوای ســرد بــهــانــه است .
هــوای دیــگــری در ســر دارد
سلام خوشحال میشم به منم سربزنید<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18">
پاسخ:سلام چشم
هــوای ســرد بــهــانــه است .
هــوای دیــگــری در ســر دارد
سلام خوشحال میشم به منم سربزنید<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18">
پاسخ:سلام چشم
گفتی :نفرین می کنی؟ گفتم :نه، اماازخدامی خواهم هیچ کس به اندازه ی من دوستت نداشته باشد.
یاقوت
ساعت12:34---15 ارديبهشت 1393
پر از اشکم...ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...!
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...!